داستان طبیب هندی و امام صادق علیه السلام
داستان طبیب هندی و امام صادق علیه السلام
روزي امام صادق عليه السلام به مجلس منصور دوانيقي وارد شد. طبيب هندي كنار خليفه نشسته بود. او كتابهايي كه در موضوع «علم طب» نگاشته شده بود را براي خليفه ميخواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خليفه بيفزايد.
امام صادق عليه السلام در گوشهي مجلس نشست. باراني از هيبت و ابهت از چهره حضرت ميباريد. مدتي گذشت. هنگامي كه طبيب از خواندن كتابها فارغ شد، نگاهاش به امام صادق عليه السلام دوخته شد. لحظاتي مشغول تماشاي سيماي حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاهاش را به سوي خليفه برگرداند و با اين سوال سكوت را شكست:
- اين مرد كيست؟….
- او عالم آل محمد (صلي الله عليه و آله) است.
- آيا ميل دارد از اندوختههاي علمي من بهرهمند گردد؟
- نگاه خليفه روي امام قرار گرفت. قبل از اين كه چيزي بگويد،امام لب به سخن گشود:…..
- نه!
- طبيب كه از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسيد:
- چرا؟
- چون بهتر از آنچه تو داري، در اختيار دارم.
- چه چيز در اختيار داري؟
- گرمي را با سردي معالجه ميكنم و سردي را با گرمي، رطوبت را با خشكي درمان ميكنم و خشكي را با رطوبت و آنچه را كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) فرموده به كار ميبندم و نتيجه كار را به خداوند واميگذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله اشاره كرده، افزود: «معده خانه هر بيماري و پرهيز، سر هر درمان است.»
طبيب هندي براي اين كه سخنان امام را سبك جلوه دهد، پرسيد:
- مگر طب غير از اينها است كه گفتي؟!
- امام فرمود:
- گمان ميكني من مثل تو اينها را از كتابهاي طبي آموختهام؟!
- حتما، غير از اين، راهي براي فراگيري علم طب وجود ندارد.
- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از ديگري نياموختهام. اكنون بگو كدام يك از من و تو در علم طب داناتريم؟
- كار من طبابت است و حتما در طب از شما عالمترم.
- پس لطفا به سوالهايم پاسخ گوييد.
- بپرسيد.
- چرا سر آدمي يك پارچه نيست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
- نميدانم.
- چرا پيشاني مانند سر انسان از مو پوشيده نيست؟
- نميدانم.
- چرا بر روي پيشاني خطوط مختلفي نقش بسته است؟
- نميدانم.
- چرا ابروها در بالاي ديدگان انسان قرار گرفته است؟
- نميدانم.
- چرا چشمهاي انسان به شكل لوزي ساخته شده است؟
- نميدانم.
- چرا بيني ميان دو چشم قرار گرفته است؟
- نميدانم.
- چرا سوراخهاي بيني در زير آن خلق شده است؟
- نميدانم.
- چرا لب فوقاني و سبيل در قسمت بالاي دهان آفريده شده است؟
- نميدانم.
- چرا دندانهاي جلو، تيز و دندانهاي آسياب، پهن و دندانهاي انياب (نيش)، دراز آفريده شده است؟
- نميدانم.
- چرا كف دست و پا، مو ندارد؟
- نميدانم.
- چرا مرد ريش دارد ولي زن فاقد ريش است؟
- نميدانم.
- چرا ناخن و موهاي سر انسان روح ندارند؟
- نميدانم.
- چرا قلب، صنوبري شكل آفريده شده است؟
- نميدانم.
- چرا ريه در دو قسمت آفريده شده و در جاي خود متحرك است؟
- نميدانم.
- چرا كليهها مانند لوبيا خلق شدهاند؟
- نميدانم.
- چرا كاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
- نميدانم.
- چرا ميان كف پا، گود است و با زمين تماس ندارد؟
- نميدانم.
- اي طبيب هندي! ولي من به فضل خداوند، به حكمت و پاسخ اين سوالها آگاهام.
طبيب كه چارهاي جز تسليم شدن نداشت، گفت:
- پاسخها را بگوييد تا بهرهمند گردم.
آنگاه امام به ترتيب به يكايك سوالهاي مطرح شده، چنين پاسخ گفتند:
- به اين جهت سر از قطعات مختلف تشكيل شده و شكافهايي برايش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نيازارد.
- خداوند مو را بالاي سر رويانده تا به وسيله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طريق موها خارج شود. همين طور، پوششي براي سرما و گرما باشد. ولي در پيشاني مو نيافريده تا چشمها مزاحمي نداشته باشند و بتوانند به راحتي نور بگيرند.
- ابروها را بالاي چشم قرار داد تا به اندازه كافي به چشمها نور برسد و نيز از رسيدن نور زياد جلوگيري كند. چون زيادي نور، چشم را آزار داده و زمينه معيوب شدن آن را فراهم ميسازد.
- چشمها به شكل لوزي آفريده شده تا داروهايي كه با سرمه استعمال ميشود، به آساني وارد چشم شده، چرك و مرض به آساني از آن به وسيله اشك خارج شود.
- به اين جهت بيني را ميان دو چشم قرار داده است كه بيني نور را به دو قسمت مساوي تقسيم ميكند تا نور به طور اعتدال به چشمها برسد.
- سوراخهاي بيني را در پايين آن آفريده تا چركهاي انباشته شده در مغز از اين سوراخها بيرون شده و بوهاي معطر كه به وسيله هوا متصاعد ميگردد، از آن، بالا رود.
- لب و سبيل را به اين جهت روي دهان قرار داده است تا از ورود كثافات دماغ به داخل دهان جلوگيري كند. و نيز مانع آلوده شدن خوراكيها گردد.
- دندانهاي جلو را تيزتر آفريده تا غذا را قطعه قطعه سازند.
- دندانهاي آسياب را پهن خلق كرده تا غذا به وسيله آنها كوبيده و نرم گردند. دندانهاي انياب را درازتر آفريده تا ميان دندانهاي آسياب و دندانهاي پيشين، چون ستوني استوار باشند.
- كف دست و پاها مو ندارند تا بتوانيم اشياء را به وسيله آنها لمس نموده، از قوه لامسه به اندازه كافي استفاده نماييم.
- براي مرد ريش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد و نيز از زن بازشناخته گردد.
- به مو و ناخنهاي تن انسان روح نداده تا چيدن و بريدن آنها دردآور و ناراحت كننده نباشد.
- قلب، صنوبري شكل آفريده شده است تا هنگام آويختگي، نوك باريكش وارد ريه شده و از نسيم آن خنك گردد و نيز مغز سر از حرارت آن آسيب نبيند.
- ريه را در دو قسمت آفريده تا قلب ميان فشارهاي آن دو (هنگام باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگيرد.
- كليهها مانند لوبيا ساخته شدهاند، براي اين كه «مني» از كليهها قطره قطره به سمت مثانه ميچكد. اگر كليهها كروي و يا به شكل چهارگوش بودند، قطرات مني كه همواره در حال انبساط و انقباضند، به يكديگر برخورد كرده و در نتيجه هنگام خروج، موجب التذاذ نميشدند.
- اين كه كاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به اين جهت است كه انسان رو به جلو حركت ميكند. سنگيني بدن انسان رو به جلو است. وقتي زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه رفتن و حركات انسان ناموزون و لرزان نميشود.
- اين كه كف پاها را گود و قوسيمانند، خلق كرده به اين جهت است كه تمام كف پاها با زمين تماس پيدا نكند. زيرا اگر تمام كف پاها به زمين تماس پيدا كند، پا، چشم و اعصاب صدمه ميبينند.
طبيب كه تاكنون سكوت كرده و به سخنان امام گوش ميداد، با تعجب پرسيد:
- اينها را از كجا ميداني؟!
- از پدرانم فراگرفتهام؛ پدرانم از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آموختهاند؛ رسول خدا از جبرييل و جبرييل از خداوند متعال فرا گرفته است.
طبيب هندي كه چنين شخصيت علمي را در عمرش نديده بود، به فكر فرو رفت. آنگاه در حالي كه محو تماشاي سيماي امام بود، چنين لب به سخن گشود:
- تصديق ميكنم و شهادت ميدهم كه جز خداي يگانه، خدايي نيست و محمد صلي الله عليه و آله فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاكنون كسي را در طب، عالمتر از تو نديده ام.
http://gholizade.irوبسایت کبوتر حرم