دختران شعیب ،دختران پاکدامنی وحیا
پروردگارا!سالخوردگی وناتوانی پدرمان ما را به شبانی در میان دشستان های اطراف مدین واداشته است.هر روز برای سیراب کردن دام ها یمان می آییم اما دور از هیاهوی شبانان به انتظار رفتن آنها می ایستیم تا گنجینه ی حیایمان به یغما نرود.
می دانیم صبوری مزد خواهد داشت .ایمان داریم که انتظار به ظاهر ساده ی ما بر پیشانی اعصار ثبت خواهد شد ونهالی که ریشه اش به حجب وشاخه اش به حلم باشد بار خواهد داد.
معبودا!اگر پدر ما فرتوت وناتوان است،اگر برادری نداریم یا مردی که گوسفندان را روی گونه های صحراهی کند وبه چرا ببرد ،اگر گله ی ما ساعتی دیرتر از گله های دیگر ده سیراب شوند ،تو شاهد باش که ما دو خواهر بیشتر از اموال وسرمایه ی فانی دنیا پاسبان گنج عفاف خویشیم.
دختران شعیب در آیینه آیات
هنگامی که موسی به چاهی در شهر مدین رسید،گرداگرد آن مردانی را دید که گوسفندانشان را آب می دادند.آن سوی تر دو دختر منتظر ایستاده بودند و گوسفندان خود را دور می ساختند.موسی گفت :از چه رو چنین نی کنید؟گفتندکپدر ما پیرمردی ناتوان است وما گوسفندان را آب می دهیم اما پس از آن که چوپانان گوسفندان خود را برگردانند انجام می دهیم.
موسی گوسفندان آن دو را سیراب ساخت وبه سویی رفت ودر زیر سایه ای استراحت کرد. اندکی بعد یکی از آن دو دختر که با شرم وحیا گام بر می داشت،پیش آمدوگفت:
پدرم تو را خواسته است تا نزد کاری را که انجام دادی،به تو بدهد. موسی نزد وی رفت وداستانش را برایش نقل کرد.پیرمردگفت:نترس!خداوند تو را از گزند ستمکاران نجات می دهد!
سپس یکی از آن دو دختر گفت:پدر مهربانم!او را به کار گیر ،زیرا هم تواناست هم شایسته ی اعتماد.
آیات مربوطه:23و26قصص
پیامهایی از جنس نور
حیای من حکم می کند که میان خود ونا محرم حریم را حفظ کنم واز اختلاط با مردان بپرهیزم.
من در رفتارم ووقارم متانت ووقار را رعایت می کنم واز چارچوب حیا و عفت خارج نمی شوم.
در گفت وگو با نامحرم گزیده گویی می کنم وفقط به امور مهم می پردازم.
پیوسته به گونه ای رفتار می کنم که خانواده ام به نظرات من احترام بگذارند وبا من مشورت کنند.
بر این باورم که رفتار عفیفانه ام اطمینان والدینم را به من جلب خواهد کرد.
یقین دارم با حفظ عفت ظاهری به عفت باطنی ودائمی دست می یابم.
برگرفته از کتاب ستاره های باغ خدا