واکسن در برابر ...
بسم رب المنتظر
قبل از ورود به موضوع اصلی بحث، مایلم جریان یک اتفاق را نقل نمایم.
خانمی با من تماس تلفنی گرفت و گفت که راجع به دین زرتشت تبلیغ میکنند و یکی از بستگان ما نزدیک است زرتشتی شود، چه کنیم؟
گفتم، چه میگویند: او گفت: آنها میگویند: چون ما ایرانیها قبل از اسلام زرتشتی بودیم و زرتشت هم پیغمبر بوده، ما باید به اصل خودمان برگردیم.
گفتم: اگر این طور است، پس چرا این آقا نمیرود در کلاس اول بنشیند؟ چرا دیپلم گرفته و به دانشگاه میرود. ما نمیگوییم حضرت زرتشت آدم بدی بوده، اما اگر ما ایرانیها قرار باشد به دین زرتشت برگردیم، قبل از زرتشت هم ادیان دیگری بودهاند، مثلاً چرا بتپرست یا گاو پرست نمیشوند.
خیلی از اشکالات و شبهاتی که الآن درباره مباحث مهدی(عج) شنیده میشود، چیز جدیدی نیست و از صدها سال پیش مطرح بوده است. ولی حالا کمی رنگ و لعابش عوض شده است.
در مقابل آنها ما باید مثل طبیب عمل کرده و آدمها را واکسینه کنیم. علم پزشکی تمام بیماریها را نتوانسته از بین ببرد، اما برای بسیاری از بیماریهای خطرناک واکسن ساخته که بیماری در انسان اثر مهمی نمیکند.
واکسنی که در موضوع مهدویت باید تولید شود؛ دو بخش دارد:
بخش اول مربوط به تقویت ریشهها و محکم کردن پایه و اساس و اصل اعتقادات وجود یک انسان است، سؤالاتی نظیر، اصل اعتقاد به مهدویت از کجا آمده است؟
به چه دلیل عمر حضرت این قدر طولانی شده است؟
چگونه میشود وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ثابت کرد؟
چه طور میشود با ایشان ارتباط برقرار نموده و یا در مشکلات از حضرتش کمک گرفت؟
بعضی مسائل درباره مهدویت اساس و ریشه است و ریشه هم در خاک پنهان است و قابل رؤیت نیست. ما از سرسبزی و شادابی دائمی درخت، سالم بودن ریشه را میفهمیم.
در زلزله چند سال پیش بم به درختهای نخل هیچ آسیبی نرسید، چون ریشه آنها محکم و استوار بود، ولی تیرآهنهای ضخیمِ ساختمانها خم شد و سازههای بتنی فروریخت. بنابراین یک کار، توجه به ریشهها است اما باید توجه داشت که فعالیتها نباید تنها در ریشهها متوقف شود.
شما ببینید درباره نهادینه شدن دین دو کار توسط خداوند و به تبعش پیامبران و ائمه صورت گرفته است. اول آنکه ریشهها را با استدلالهای عقلی محکم نمودند و دیگر آن که به شاخ و برگ رسیدند و عشق را در دل انسانها شعله ور کردند.
این بحث عقل و عشقی که همواره مطرح است، تمام حرفش این است که نه عقل را کنار بگذارید و نه عشق را. مولوی در این زمینه تشبیه زیبایی دارد، میگوید: عقل مثل نور و روشنایی است، باید جلو مسیر شما را روشن کند تا در مسیر راه درست حرکت کنید و عشق همان گرما و حرارت و شور و نشاط است که باعث حرکت انسان میشود. در جادههای پر پیچ و خم و شبهای تاریک و مسیر های طولانی، راننده باید هر چند دقیقه نور بالای اتومبیل را بزند تا بتواند انتهای مسیر را ببیند و هواپیما برای اینکه فرود بیاید باید باند فرودگاه حدوداً 1200 تا 1300 متر روشن باشد.
فرق بین روانشناسی دینی با روانشناسی غیر دینی هم در این است که روانشناسی غیر دینی تنها نور پایین دارد، و فقط جلوی پای انسان را روشن میکند.
اما کل مسیر و انتهای عمر را مشخص نمیکند و به همین جهت ناگهان به بنبست میرسند. اما روانشناسی دینی، هم جلوی پای انسان را نشان میدهد و هم تمام مسیر زندگی را نشان میدهد.
همچنین فرق تربیت دینی با غیر آن در همین است که آنها فقط با ریشهها سر و کار دارند، ولی شوق و هیجان و عشق و حرارتی، ایجاد نمیکنند. بعضی دیگر هم فقط شوق و شور ایجاد میکنند که ریشه ندارد و مدتی بعد به بنبست میرسند.
چراغی که دین در مسیر زندگی انسان روشن کرده، نوری است که هر دو جهت را روشن میکند، تمام مسیر انسان روشن میشود، منتها این روشنایی را باید با خود برد. مثلاً قله کوه مشخص است، ولی الان که شما در دامنه کوه هستید، مناظر و چشماندازها پیدا نیست، باید با چراغ خود بالا بروید تا مناظر زیبا را ببینید.
دانشجویی که میخواهد مدرک دکترا بگیرد، باید سالها در کلاس بشیند و از فوقدیپلم شروع کند، از همان اول که به او مدرک دکترا نمیدهند تا مزه آن را بچشد، که مثلاً چقدر دکتر را تحویل میگیرند و چه حقوق خوبی به او میدهند. فقط راه را به دانشجو نشان میدهند. و کسانی که دکتر شدهاند و به واسطه آن امکانات زیادی پیدا نمودهاند، در معرض دید قرار میدهند. خدا هم همین کار را کرده و پیغمبر را که انسان کامل است و فرموده که به چه مقامهای بلندی رسیدهاند نشان داده، حالا خودت باید حرکت کنی.
ما در مسیر آشنایی مردم با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بایستی این دو بخش عقل و عش را داشته باشیم. برای روشن شدن مطلب به این مثال توجه کنید:
پروین اعتصامی میگوید: درخت سپیدار و درخت سیب؛ یک زمانی در باغ با هم مناظره کردند، سپیدار گفت: میبینی من چه بدبختی دارم؟ هر چند وقت یکی با تبر به باغ میآید و شروع میکند به تنه من زدن! اما یک بار به سراغ شما نمیآیند تا قطعتان کنند، شما چقدر خوش شانسید.
درخت سیب گفت: نه، به خاطر بخت و اقبال و شناس نیست! ببین آلان بهار شده است! من شکوفه و گل دادم، چند وقت بعد شکوفهها تبدیل به سیب خوش مزه میشود که همه آن را دوست دارند! اما تو بیبرگ و بری! میوه نداری، تو هم میخواستی مثل ما تلاشی کنی و میوه بدهی، آن وقت قطع نمیشدی! درختی که فقط ریشه و تنه و چند ساقه کوچکی داشته باشد و میوه ندهد فایده ندارد.
اعتقادات عقلی مهدوی، در عین اهمیت داشتن، حداکثر مثل همان نور است، ولی مادامی که عشق و حرارت، شور و نشاط در آدمها به وجود نیاید، ثمر بخش نیست. بنابراین بایسته است که ما در ارائه و فراگیری مباحث مهدوی به هر دو جنبه ذکر شده، توجه داشته باشیم.
…………………………………………
منبع:
گزیدهای از سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین ناصر نقویان