دروازه شهر علم
روزی عدهای از علمای یهود نزد خلیفه دوم عمر بن خطاب آمدند و گفتند: “ای عمر! تو بعد از محمد، جانشین وی هستی و ما میخواهیم از تو سوال هایی کنیم که اگر بتوانی آنها را جواب دهی، معلوم میشود که دین اسلام حق و محمد هم رسول خدا بوده است. اما اگر نتوانی به آنها پاسخ دهی، یعنی دین اسلام باطل و محمد هم پیامبر خدا نبوده است.”
عمر گفت: “هر چه میخواهید بپرسید.”
علمای یهود گفتند:
1- به ما خبر بده که قفلهاى آسمانها چیست؟
2- به ما بگو که کلید آسمانها چیست؟
3- قبری که صاحبش را گردش میداد، چه بود؟
4- آن کسی که قوم خویش را ترسانید، اما نه از جن بود و نه از آدمیان؛ چه کسی بود؟
5- پنج کسی که روى زمین راه رفتند، اما در رحم و شکمى به وجود نیامده بودند، چه چیز هایی بودند؟ ..
عمر در حالی که هیچ پاسخی برای سوالهای آنها نداشت، سرش را از شرمندگی به پایین انداخت.
در این هنگام یهودیها با خوشحالی گفتند: “ما گواهى میدهیم که محمد، پیامبر نبوده و اسلام باطل است.”
در این هنگام سلمان فارسی که در مجلس حضور داشت، به علمای یهود گفت: “کمی صبر کنید تا من کسی را نزد شما بیاورم که به تمامی سؤالات شما پاسخ دهد.”
سپس به سوى على بن ابیطالب(علیه السلام) شتافت و گفت: “اى ابو الحسن! به داد اسلام برس.”
امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: “مگر چه شده؟” و سلمان نیز تمام جریان را بازگو کرد. علی(علیه السلام) در حالی که لباس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر تن داشت، وارد مسجد شد. تا خلیفه دوم نگاهش به او افتاد، با خوشحالی گفت: “اى ابو الحسن! به راستی که فقط تو مى توانى پاسخ تمام سؤالات این یهودیان را بدهی.” سپس آن حضرت روبه آنان کرده و فرمود: “هر چه میخواهید بپرسید، مشروط بر آن که چنانچه به تمامی سوالات پاسخ دادم، شما هم مسلمان شده و ایمان بیاورید.”
پس علمای یهود پذیرفتند و پس از مطرح نمودن مجدد سؤالات، امیرالمؤمنین(علیه السلام) شروع به پاسخ دادن به آنها نمود:
“قفل آسمانها، شرک به خدا است؛ چرا که وقتى بنده، مشرک به خدا میشود، دیگر عملش بالا نمیرود.
و کلید قفلهاى بسته، شهادت به یگانگی خدا و رسالت رسولش محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
قبری که صاحبش را گردش داد، آن نهنگی بود که یونس پیامبر(علیه السلام) را بلعید و او را در هفت دریا گردانید.(2)
آن کسی که قومش را انذار کرد؛ ولی نه از جن بود و نه از انسان، مورچه زمان سلیمان بن داوود بود که گفت: «ای مورچگان! داخل منازلتان شوید که سلیمان و لشکرش شما را در زیر پا نابود نکنند و ایشان نمیدانند.»(3)
پنج چیزی که بر زمین راه رفتند ولی در شکمی به وجود نیامدند، عبارت اند از حضرت آدم، حوا، ناقه صالح(4)، قوچ ابراهیم(5) و عصای موسی (که تبدیل به ماری بزرگ گردید.)(6) ..”
در این هنگام، دو نفر از علمای یهود، ایمان آوردند و به یگانگی خدا و نبوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، شهادت دادند، اما نفر سوم گفت: “اگر به این سؤال من نیز پاسخ دهی، من هم ایمان مى آوردم.” حضرت فرمود: “هر آن چه میخواهی بپرس”
او گفت: “به من خبر بده از قومی که در اول زنده بود و بعد مرد و پس از 309 سال خدا آنها را زنده کرد؟ ..”
حضرت فرمود: این داستان اصحاب کهف است و سپس داستان را با جزییات آن برای او بازگو کرد.
پس از آن، حضرت به او فرمود: “ای یهودی، آیا این داستان که من برایت بازگو کردم، با آنچه که در تورات آمده است، یکسان بود؟”
یهودی گفت: “آری! نه یک حرف زیاد و نه یک حرف کم. ای ابوالحسن! دیگر مرا یهودی مخوان که من شهادت مى دهم به این که جز خدا، خدایی نیست و این که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست و تو اعلم این امت هستی."(7)
«برگرفته از ترجمه کتاب “الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب،"(8)، تالیف “مرحوم علامه امینی(ره)” (همراه با اندکی اضافات وتلخیص»
پاورقی ها:
1- اشاره به حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است که میفرماید: “من شهر علم هستم و علی دروازه شهر است.” (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تألیف حاکم حسکانی، جلد1، صفحه 104، 105، 107، 377 و 432 - روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تألیف آلوسی، جلد 16، صفحه 90)
2- بنا به اراده خداوند متعال ماهی بزرگی حضرت یونس(علیه السلام) را که یکی از انبیاء الهی بود بلعید. خداوند این جریان را در سوره مبارکه صافات، آیات 139 تا 144نقل میکند. به عنوان نمونه در آیه 142 این سوره میفرماید: “ماهی عظیمی او (یونس) را بلعید، در حالی که مستحق ملامت بود!” یونس(علیه السلام) مدتی در شکم ماهی بود و آن ماهی، ایشان را به هرجا در دریا که میخواست گردش میداد. (برای توضیح بیشتر به تفسیر آیات مربوطه در سوره صافات مراجعه نمایید.)
3- سوره مبارکه نمل، آیه 18
4- حضرت صالح(علیه السلام)، یکی از انبیاء الهی، برای اثبات یگانگی خداوند و نبوت خویش به اذن خداوند ناقه (شتر ماده ای) را از دل کوه بیرون آورد. خداوند در قرآن کریم نیز به این موضوع اشاره میکند. و در آیه 27 سوره مبارکه قمر میفرماید: “ما براى آزمایش آنان [آن] مادهشتر را فرستادیم و [به صالح گفتیم]مراقب آنان باش و شکیبایى کن” (برای توضیح بیشتر به تفسیر این آیه مراجعه نمایید.)
5- حضرت ابراهیم(علیه السلام)، پیامبر بزرگ الهی بنا به خواست خداوند متعال مأمور به ذبح پسر خویش حضرت اسماعیل(علیه السلام) شد. وقتی که ایشان در حال اجرای این حکم الهی بود، به ناگاه دید که هرچه گلوی فرزندش با تیغ میفشرد، تیغ اثر نمیکند و گلوی او بریده نمیشود. در این حال بود که خداوند قوچی را فرود آورد تا ابراهیم(علیه السلام) به جای فرزندش، آن را ذبح نماید. خداوند از این امتحان بزرگ در آیه 107 سوره مبارکه صافات، این چنین یاد میکند: “ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم.”
6- یکی از معجزات حضرت موسی تبدیل شدن عصای آن حضرت به مار در میان مردم بود. خداوند در آیه 20 سوره مبارکه طه در این خصوص میفرماید: “پس [موسی عصای خویش] را انداخت و ناگاه مارى شد که به سرعت مىخزید”
7- العرائس، تألیف ابو اسحاق ثعلبی، صفحه 239 - 232
8- الغدیر، جلد 11، صفحه 295
پایگاه اسلامی شیعی رشد