آشنایی با صدف کوثر
القاب گرامي حضرت خديجه سلام الله عليها
براي حضرت خديجه(س) القاب فراواني است كه از عظمت بيكران و قداست بي پايان آن حضرت حكايت مي كند، كه از آن جمله است :
1. صدّيقه: در فرازي از زيارتنامه پيامبر اكرم(ص) به هنگام درود بر زوجات طاهرات، از حضرت خديجه به عنوان «الصّديقه» تعبير شده[1] و اين واژه در قرآن يكبار به كار رفته وآن هم در مورد حضرت مريم(س)[2] و حضرت صادقu آن را به معناي معصوم بيان فرموده است.[3]
2. مباركه: خداوند منان به حضرت عيسيu وحي فرمود كه نسل پيامبر آخر الزمان از بانوي مباركه است[4] عبدالله بن سليمان نيز اين معني را از «انجيل» روايت كرده است.[5]
3. امّ المؤمنين: همسران پيامبر اکرم(ص) و در رﺃس آنها حضرت خديجه(س) در منطق قرآن «ام المؤمنين» لقب يافته اند[6] ولي به تصريح پيامبر اکرم(ص) وی برترين و بهترين آنان ميباشد.[7]
4. طاهره: مشهورترين لقب حضرت خديجه(س) در عصر جاهليت «طاهره» بود[8] زيرا او پاك ترين و عفيف ترين بانوي آن دوران بود.[9]
5. بانوي بانوان امير مؤمنانu در چكامه اي كه به عنوان سوگنامة حضرت خديجه(س) سروده اند، از او به عنوان «سيدﺓ النّسوان»، بانوي بانوان تعبير كرده اند.[10] امام صادقu نيز از او به «سّيده قريش» ياد كرده اند.[11] اسماء بنت عميس نيز او را «سيدﺓ نساء العالمين» مي خواند[12] و در عهد جاهلی او را «سيده نساء القريش» مي خواندند.[13]
6. ديگر القاب در زيارتنامه رسول اكرم(ص) از حضرت خديجه(س) به عنوان: راضيه، مرضيه و زكيه نيز تعبير شده است.[14] يتيمان او را «امّ اليتامي»، بينوايان او را «امّ الصعاليك»، مؤمنان او را «امّ المؤمنين» و كوثر جاري خلقت نیز او را «امّ الزهراء» يا سرچشمه كوثر مي دانستند.
منابع:
[1]علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 100 ، ص189
[2] سوره مائده (5)، آیه
75 [3] کلینی، الکافی باب مولد الزهرا، حدیث 4
[4] محدث قمی، کحل البصر، ص 70
[5] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 43 ، ص 22
[6] سوره احزاب(33) آیه
6 [7] سیلاوی، الانوار الساطعه، ص 226
[8] ابن حجر، الاصابه، ج 4، ص 273، هیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 218
[9] زرقانی، شرح المواهب اللّدنیّه، ج 1، ص 99 ، مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 77 [10] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 70
[11] حميري، قرب الاسناد، ص325
[12] قزويني ، فاطمه الزهراء من المهد الي اللحد ، ص 145
[13] زرقاني، شرح المواهب اللّدنيّه ، جلد 1 ، ص 199
[14] علامه مجلسي، بحار الانوار، جلد 100 ، ص189